ترجمه مقاله

سبنج

لغت‌نامه دهخدا

سبنج . [ س ِ ب َ ] (اِ) چوب قلبه باشد، و آن چوبی است درازکه بر یک سر آن گاوآهن را نصب کند و سر دیگر آن را بر یوغ بندند و زمین را شیار کنند، و یوغ چوبی است که بر گردن گاو نهند. (برهان ) (آنندراج ) :
چون یکی گاو سُروزن شده ای
جسته از یوغ و از آماج و سبنج .

سوزنی (از حاشیه ٔ برهان قاطع).


رجوع به سپنج شود.
ترجمه مقاله