ترجمه مقاله

سبیخ

لغت‌نامه دهخدا

سبیخ . [ س َ ] (ع اِ) پاره ای از پنبه که آن را پهن کرده دوا بر آن پاشند. (منتهی الارب ). پاره ای از پنبه که بر آن دوا و غیره قرار دهند. (اقرب الموارد). || پَرِ افتاده از مرغ . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد): وردت ماء حوله سبیخ الطیر و سبائخة. (اقرب الموارد). || باغنده ٔ پیچیده از پنبه ٔ زده شده و از پشم و مانند آن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || خواب سخت . (منتهی الارب ).
ترجمه مقاله