ترجمه مقاله

ستارآباد

لغت‌نامه دهخدا

ستارآباد. [ س ِ ] (اِخ ) نام دیگری از استراباد است . (حاشیه ٔ تاریخ بیهقی چ فیاض ص 135) : این محدث به ستارآباد رفت نزدیک منوچهر. (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 135). و باکالیجار مال مواضعت گرگان دوساله با هدیه ها بفرستد و نیز خدمت کند و اگر راست نرود یکی تا ستارآباد برویم . (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 444). جواب داد که عزیمت قرار گرفته است که به ستارآبادآییم مقام آنجا کنیم . (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 451).
ترجمه مقاله