ستایشگر
لغتنامه دهخدا
ستایشگر. [ س ِ ی ِ گ َ ] (ص مرکب ) آنکه کسی را بستاید. (آنندراج ). مادح :
سخنوران و ستایشگران گیتی را
همی نگردد جز بر مدیح خواجه زبان .
گمان برم که من اندر زمین همان شجرم
شجر که دید ثناگستر و ستایشگر.
همه خوبی ّ و نکویی بود او را ز خدای
وین رهی را که ستایشگر وخنیاگر اوست .
سخنوران و ستایشگران گیتی را
همی نگردد جز بر مدیح خواجه زبان .
فرخی .
گمان برم که من اندر زمین همان شجرم
شجر که دید ثناگستر و ستایشگر.
فرخی .
همه خوبی ّ و نکویی بود او را ز خدای
وین رهی را که ستایشگر وخنیاگر اوست .
فرخی .