ترجمه مقاله

ستد و داد

لغت‌نامه دهخدا

ستد و داد. [ س ِ ت َ دُ ] (ترکیب عطفی ، اِمص مرکب ) بیع و شری .داد و ستد. معامله . سودا. خرید و فروش :
ستد و داد مکن هرگز جز دستادست
که پسادست خلاف آرد و صحبت ببرد.

ابوشکور.


ستد و داد جز به پیشادست
داوری باشد و زیان شکست .

لبیبی .


ستد و داد تو یکچند بود جان پدر
ستد و داد کن امروز به تیزی بازار.

سوزنی .


چون چراغید همه در ستد و داد حیات
کآنچه در شام ستانید سحر باز دهید.

خاقانی .


ستد و دادی بکرد و معاملتی تمام از جای برگرفت . (سندبادنامه ص 177). شبانگاه بزاز چون از ستد و داد، و برگرفت و نهاد، فارغ شد بخانه باز آمد. (سندبادنامه ص 240).
با ستد و داد جهانی که هست
راست نداریم بجانی که هست .

نظامی .


ترجمه مقاله