ترجمه مقاله

ستوری

لغت‌نامه دهخدا

ستوری . [ س ُ ] (حامص ) ستور بودن . حالت ستور :
سوی خردمند ز خر خرتر است
هر که مر او را بستوری رضاست .

ناصرخسرو.


از حال نباتی برسیدم بستوری
یک چند همی بودم چون مرغک بی پر.

ناصرخسرو.


ترجمه مقاله