ستیزه کاری
لغتنامه دهخدا
ستیزه کاری . [ س ِ زَ / زِ ] (حامص مرکب ) عمل ستیزه کار. لجاجت . خصومت :
چونکه دید او ستیزه کاری من
ناشکیبی و بیقراری من .
بر وفق چنین خلافکاری
تسلیم به از ستیزه کاری .
رجوع به ستیزه کار شود.
چونکه دید او ستیزه کاری من
ناشکیبی و بیقراری من .
نظامی .
بر وفق چنین خلافکاری
تسلیم به از ستیزه کاری .
نظامی .
رجوع به ستیزه کار شود.