سحج
لغتنامه دهخدا
سحج . [ س َ ] (ع مص ) خراشیدن و پوست باز کردن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). یقال : اصابه شی ٔ فسحج وجهه . (اقرب الموارد). || نرم وا کردن و گشادن موی بر پوست سر پیش از شانه کردن و شتافتن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || نرم رفتن ستور. (از اقرب الموارد).