سحرسخنلغتنامه دهخداسحرسخن . [ س ِ س ُ خ َ ] (ص مرکب ) آنکه سخن سحرآمیز دارد. آنکه سخن او چون سحر بود : مشتری سحرسخن خوانمش زهره ٔ هاروت شکن دانمش .نظامی .