ترجمه مقاله

سختو

لغت‌نامه دهخدا

سختو. [ س ُ ] (اِ) = سغدو (همین ماده )، معرب آن «سختور« »الطبیخ 53». (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). روده ای را گویند که آن را با گوشت و برنج و مصالح پرکرده بر روغن بریان کرده باشند. (برهان ) (غیاث ). چرب روده را گویند که بگوشت پر کرده باشند. (جهانگیری ). روده ٔ گوسفند که آن را پاک کرده و گوشت و برنج و ادویه ٔ دیگر پر کرده در روغن بریان کنند و بخورند. (آنندراج ). از اقسام مومبار است ، گویند که در اصل سغدومنسوب به سغد است که مملکتی است ، از کثرت استعمال سختو شده است . (فهرست لغات بسحاق اطعمه ) :
عشق سختو دل ما برد بیغما امروز
مطبخی خیز و برو دیگ کلان نه بربار.

بسحاق اطعمه .


بر سایبان نان تنک اعتمادنیست
سختو مگر بباطن پاک شما رود.

بسحاق اطعمه .


شمع سختو چون سر از جیب قدح برمیکند
گنبد کیپا بنور خود منور میکند.

بسحاق اطعمه .


|| کنایه از آلت تناسل هم هست که قضیب باشد. (برهان ).
ترجمه مقاله