ترجمه مقاله

سخت جانی

لغت‌نامه دهخدا

سخت جانی . [ س َ ] (حامص مرکب ) گران جانی :
آزاد کنم ز سخت جانی
وآباد کنم به سخت رانی .

نظامی .


شبهای هجر را گذراندیم و زنده ایم
ما را به سخت جانی خود این گمان نبود.

شکیبی (از آنندراج ).


ترجمه مقاله