ترجمه مقاله

سخر

لغت‌نامه دهخدا

سخر. [ س َ خ َ / س ُ خ َ/ س ُ خ ُ ] (ع مص ) فسوس کردن با کسی . (آنندراج ) (منتهی الارب ). فسوس کردن و فسوس داشتن . (دهار). افسوس کردن . (تاج المصادر بیهقی ). فسوس . (دهار) :
تا مر مرا تو غافل و ایمن نیافتی
از مکر و غدر خویش گرفتی سخر مرا.

ناصرخسرو.


ترجمه مقاله