ترجمه مقاله

سخن رفتن

لغت‌نامه دهخدا

سخن رفتن . [ س ُ خ َ رَ ت َ ] (مص مرکب ) گفتگو شدن . مذاکره :
سخن رفتشان یک بیک همزبان
که از ماست بر ما بد آسمان .

فردوسی .


چو پیران بیامد ز هند و ز چین
سخن رفت از آن شهر باآفرین .

فردوسی .


بوالفتح رازی را بخواند و خالی کرد و گفت درباب تو امروز سخن رفته است . (تاریخ بیهقی ). سخن بسیار رفت تا آنچه نهادنی بود بنهادند. (تاریخ بیهقی ).
ترجمه مقاله