ترجمه مقاله

سخ

لغت‌نامه دهخدا

سخ . [ س ِ ] (ص ) خوب و خوش . (رشیدی ). خوش . (شرفنامه ). خوب و نیک . (برهان ) :
از جنید و ز شبلی و معروف
یادگاری است ذات فرخ او
سخ ایشان گر این چنین بودند
ور نبودند اینچنین سخ او.

امیرخسرو (از انجمن آرا).


|| (اِ) خوش و خوشی . (برهان ).
ترجمه مقاله