ترجمه مقاله

سداد

لغت‌نامه دهخدا

سداد. [ س ِ ] (ع اِ) سربند شیشه . (منتهی الارب ). آنچه بدان چیزی استوار کنند. (دهار). آنچه سر شیشه بدان سخت کنند. (مهذب الاسماء).
- سداد الثغر ؛ بند کردن راه درآمد دشمن .(منتهی الارب ).
- سداد من عوز و سداد من عیش ؛ چیزی که بدان حاجت و فقر بند گردد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
|| شیر که در سوراخ پستان ناقه خشک شده باشد. (منتهی الارب ).
ترجمه مقاله