ترجمه مقاله

سداد

لغت‌نامه دهخدا

سداد. [ س َ ] (ع مص ) راست شدن . (ترجمان القرآن ) (تاج المصادر بیهقی ). راست شدن قول . (المصادر زوزنی ). راست و درست شدن . (غیاث ) (از اقرب الموارد). راستی و درستی در کردار و گفتار. (غیاث ) (منتهی الارب ). راستی . (مهذب الاسماء) (ربنجنی ). محکمی . استواری : فایده ٔ سداد رأی ... آن است که چون از دوستان دشمنی پیدا آید... درحال اطراف کار خود فراهم گیرد. (کلیله و دمنه ). و بر قواعد سداد... استمرار یافت . (سندبادنامه ص 10). از سداد سیرت و رشاد طریقت رعایای آن بقعه را در ریاض امن و جنان امان بداشت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).
آن جوادی که جمادی را بداد
این هنرها وین امانت وین سداد.

مولوی .


وین عمل وین کسب در راه سداد
کی توان کرد ای پدر بی اوستاد.

مولوی .


|| (اِ) نام کمانی است ، از آن جهت به این نام نامیده شده که تفأل به اصابت بدانچه تیر بدان افکنند، کنند. (از منتهی الارب ). نام کمانی . (آنندراج ).
ترجمه مقاله