ترجمه مقاله

سدح

لغت‌نامه دهخدا

سدح . [س َ ] (ع مص ) گلو بریدن . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || بر زمین گستردن . || پهلو نهادن بر زمین . (آنندراج ) (منتهی الارب ). || بر روی افکندن . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ) (اقرب الموارد). || ستان انداختن کسی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). بر پشت افکندن . (تاج المصادر بیهقی ). || خوابانیدن و آرام کردن بجایی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). اقامت کردن در جایی . (اقرب الموارد). || پر کردن مشک را. || کشتن . || بهره مندشدن زن از شوی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). || بسیار فرزند آوردن زن . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ). || بتعویق انداختن . موقوف کردن بزمان دیگری . معلل کردن . || چیزی از فکر خود دور کردن . برداشتن . (دزی ج 1 ص 641).
ترجمه مقاله