ترجمه مقاله

سدی

لغت‌نامه دهخدا

سدی . [ س َ دا ] (ع اِ) تار جامه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). خلاف لحمه . (اقرب الموارد). تار. (زمخشری ). رشته ها و نخ های دراز افقی کشیده ٔ نسیجی مقابل لحمه که نخ های کوتاه عمودی گونه ٔ منسوجی بود. (یادداشت مؤلف ). || تری شب . (منتهی الارب ). الندی اوندی اللیل . و گفته اند سدی ، تری اول شب است و ندی تری آخر شب . (اقرب الموارد). نیم شب . (مهذب الاسماء). || غوره ٔ سبز و تر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ). بلغت اهل مدینه غوره ٔ خرما باشد و آن را خلال نیز گویند. (برهان ) (الفاظ الادویه ). || شهد. || نیکویی . (آنندراج ) (منتهی الارب ). || شتر بخود گذاشته . (آنندراج ) (منتهی الارب ). مهمل سرخود.
ترجمه مقاله