ترجمه مقاله

سرآغوش

لغت‌نامه دهخدا

سرآغوش . [ س َ ] (اِ مرکب ) بمعنی سرآغوج است که گیسوپوش زنان باشد و بعضی گویند دامیست که زنان بدان زیب و زینت کنند یعنی روپاکیست که مانند دام بافته اند. (برهان ) (غیاث ) :
باد سر زلفت از سرآغوش
دستار سر سران ربوده .

خاقانی .


ای نهان داشتگان موی ز سر بگشائید
وز سر موی سرآغوش زبر بگشائید.

خاقانی .


سرآغوش و گیسوی عنبرفشان
رسن وار در عطف دامن کشان .

نظامی .


کلهچه سرانداز و موبند باز
سرآغوش با پیچک سرفراز.

نظام قاری .


رازی که در میان سرآغوش و پیچک است
آن راز سربمهر بمعجر نوشته اند.

نظام قاری .


ترجمه مقاله