ترجمه مقاله

سراج

لغت‌نامه دهخدا

سراج . [ س ِ ] (اِخ ) اورنگ آبادی . سیدسراج الدین از روشن سوادان اورنگ آباد دکن است و در چراغ افروزی کاشانه ٔ نظم فارسی دارد و از ماهران فن از ابتدای شباب دل به درویشی نهاد و دست به بیعت خاندان والاشان چشت دارد. و در سنه ٔ سبع و سبعین و ماءة و الف (1177 هَ . ق .) چراغ زندگانی وی فرومرد و میر اولاد محمد دکاء بلگرامی تاریخش چنین بنظم آورد: قطعه :
چراغ دوده ٔ آل عبا سراج الدین
که بود روشن از او محفل سخندانی
نمود چارم شوال صبح آدینه
به شمعانجمن عمر دامن افشانی
ز تیره بزم جهان فنا به دار بقا
فروغ ناحیه ٔ خویش کرد ارزانی
کشید شعله ٔ تاریخ سر ز طبع ذکا
سراج بزم ارم را نمود نورانی .
از سراج اورنگ است :
مردم و در دل تمنای گل و شمشاد ماند
تا قیامت این ستم بر گردن صیاد ماند.

(از صبح گلشن ص 200).


ترجمه مقاله