ترجمه مقاله

سراج

لغت‌نامه دهخدا

سراج . [ س ِ ] (ع اِ) چراغ . (غیاث ) (مهذب الاسماء)(دهار) (آنندراج ) (منتهی الارب ) : و اذکارها فرعاً بعثه سراجاً. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 298).
گفتم که بقرآن در پیداست که احمد
بشّیر و نذیر است و سراجست و منور.

ناصرخسرو.


و رأیت سراجاً فیه دهن . (حکمت اشراق ص 289).
چشمشان مشکوة دان جانْشان زجاج
تافته بر عرش و افلاک این سراج .

(مثنوی ).


|| آفتاب . (غیاث ). ج ، سُرُج . (مهذب الاسماء) (آنندراج ) (منتهی الارب ).
ترجمه مقاله