ترجمه مقاله

سرحوض

لغت‌نامه دهخدا

سرحوض . [ س َح َ / حُو ] (اِ مرکب ) گویا ساحتی که عادتاً در اطراف حوضها خالی از درخت نگاه دارند نشستن را : و چهارباغهای خوش و سرحوضهای نیکو و درختهای کج خرگاهی بود به نوعی که ذره ای آفتاب شرقی و غربی به نشستگاه سرحوض نمی افتاد. (تاریخ بخارای نرشخی ص 330).
ترجمه مقاله