ترجمه مقاله

سردرگلیم

لغت‌نامه دهخدا

سردرگلیم . [ س َ دَ گ ِ ] (اِ مرکب ) نام بازیی است و آن چنان باشد که جمعی در جاهابخوابند و چیزی بر سر خود کشند و شخصی میدیده باشد،بعد از آن شخص سر در کنار شخص دیگر نهد و آنهائی که خوابیده بودند جاها را تغییر دهند و سر در گلیم یا لحاف کشند، بعد از آن شخصی که سر در کنار نهاده بود برخیزد و هر یک را بگوید کیست ، اگر درست گفته باشد آن شخص سوار شود و برند تا سر او را در کنار گیرند و اگر خلاف گفته باشد آن شخص او را بر دوش خود گرفته بهر جا که مقرر شده باشد ببرد. (برهان ) (آنندراج ). بازیی است و آن چنان باشد که یکی سر در کنار دیگری نهد و دیگران جامه ها را بدل کنند و هر یکی در گوشه ای رفته سر در کنار نهاده برخیزد و هر کدام را گوید که کی است . پس هرکه را نام درست برد او را بر دوش گیرد و به جایی که مقرر شده باشد سوار کرده ببرد. (رشیدی ).
ترجمه مقاله