ترجمه مقاله

سرطوق

لغت‌نامه دهخدا

سرطوق . [ س َ طَ / طُو ] (اِ مرکب ) حلقه ٔ کلانی که بر سر زنجیر باشد. (آنندراج ) :
خروشان موجهایش چرخ تسخیر
در او گرداب چون سرطوق زنجیر.

سعید اشرف در وصف دریا (از آنندراج ).


|| میل گنبد از مس و غیره که بر آن ملمع نمایند و در عرف هند کلس خوانند. (آنندراج ) :
ز سرطوق گنبد به گردون رسید
چو پیری که او را براند مرید.

میرزا طاهر وحید (از آنندراج ).


ترجمه مقاله