سرطویله
لغتنامه دهخدا
سرطویله . [ س َ طَ ل َ / ل ِ ] (اِ مرکب ) اسب برگزیده . (آنندراج ). اسب که بر سر طناب موسوم به طویله بسته اند. (یادداشت مؤلف ) :
شهی که بسته دوصد اسب بردرش غافل
که سرطویله ٔ آنهاست اسب چوبینش .
|| ممتاز. گزیده :
ز دانش گشته مشهور قبیله
به پاگاه هنر بد سرطویله .
|| ستورگاه . اصطبل . (یادداشت مؤلف ).
شهی که بسته دوصد اسب بردرش غافل
که سرطویله ٔ آنهاست اسب چوبینش .
واعظ قزوینی .
|| ممتاز. گزیده :
ز دانش گشته مشهور قبیله
به پاگاه هنر بد سرطویله .
ملا فوقی (از آنندراج ).
|| ستورگاه . اصطبل . (یادداشت مؤلف ).