ترجمه مقاله

سرف

لغت‌نامه دهخدا

سرف . [ س َ رَ ] (ع مص ) خطا کردن . (مصادر زوزنی ) (ناظم الاطباء) (تاج المصادر بیهقی ) (آنندراج ). || فزونی کردن در جاه و در خرج مال . (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). اسراف . زیاده روی . سرفه به این معنی سرف است ، سرفه خوردن برگ درخت را. (تاج المصادر بیهقی ). || سوراخ کردن وی برگ درخت را. (تاج المصادر بیهقی ). || ماندن چیز را بغفلت . || فراموش نمودن . (منتهی الارب ) (از آنندراج ). || (اِمص ، اِ) خطا. || خیرگی عقل . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || خوکردگی . || حرص بر می و مانند آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). و فی الحدیث : ان للحم سرفاً کسرف الخمر. (از منتهی الارب ).
ترجمه مقاله