ترجمه مقاله

سرنای

لغت‌نامه دهخدا

سرنای . [ س ُ ] (اِ) نای رومی است که سرنا باشد. (برهان ). و این مخفف سورنای است ، چه سور بمعنی شادی است . (غیاث اللغات ). نای که در جشن و سور نوازند، در اصل سورنای بوده . (رشیدی ). صفاره . یراع . (مفاتیح العلوم ). یراعه . موسیقار. (زمخشری ) :
من چفته چنگ و گم شده سرنای چون رباب
خالی خزینه از درم و کاسه از طعام .

خاقانی .


عاشق میدان و اسب و پای نه
عاشق رمز و لب و سرنای نه .

مولوی .


رجوع به سرنا شود.
ترجمه مقاله