ترجمه مقاله

سرند

لغت‌نامه دهخدا

سرند. [ س َ رَ ] (اِخ ) نام پسر پادشاه کابل بود که در دست تورگ کشته شد. (آنندراج ) (انجمن آرا) :
که ناگه جهان بگذرد بر سرند
کشد نیز هرچ از بزرگان سرند.

اسدی .


بد او را یکی پور نامش سرند
که زخمش به پولاد بد چون پرند.

اسدی (از آنندراج ).


ترجمه مقاله