سرواله
لغتنامه دهخدا
سرواله . [ س ِرْ ل َ ] (معرب ، اِ) پایجامه :
دایم الحیض عجوزی است که سرواله ٔ او
تا به نیفه چو دل کینه ورش پرخون است .
رجوع به ماده ٔ قبل شود.
دایم الحیض عجوزی است که سرواله ٔ او
تا به نیفه چو دل کینه ورش پرخون است .
شرف الدین شفایی (از آنندراج ).
رجوع به ماده ٔ قبل شود.