سروی
لغتنامه دهخدا
سروی . [ س َرْ ] (اِخ ) مولانا سروی خراسانی است و طبع سلیم و فهم مستقیم دارد و این مطلع از اوست :
تا سوار چابک من سوی میدان مست رفت
هر طرف چابک سواری را عنان از دست رفت .
تا سوار چابک من سوی میدان مست رفت
هر طرف چابک سواری را عنان از دست رفت .
(از مجالس النفایس ص 392).