ترجمه مقاله

سر باززدن

لغت‌نامه دهخدا

سر باززدن . [ س َ بازْ، زَ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از اعراض کردن . (آنندراج ). ابا کردن . امتناع کردن . نافرمانی کردن . جموح . جماح . (دهار) (ترجمان القرآن ) : پس اگر روزی چند صبر باید کرد... عاقل از آن چگونه سر باززند. (کلیله و دمنه ). شنیدم که سر از فرمان ملک باززد. (سعدی ). سر از موافقت باززدم . (سعدی ).
ترجمه مقاله