ترجمه مقاله

سر گشادن

لغت‌نامه دهخدا

سر گشادن . [ س َ گ ُ دَ ] (مص مرکب ) گشودن سر. || باز کردن سر شیشه و دیگ و مانند آن :
توانی مهر یخ بر زر نهادن
فقاعی را توانی سر گشادن .

نظامی .


|| باز کردن نامه . گشودن . مهر از نامه برگرفتن :
دبیر آمد و نامه را سر گشاد
ز هرنکته صد گنج را در گشاد.

نظامی .


چو شب نامه ٔ مشک را سر گشاد
ستاره در گنج گوهر گشاد.

نظامی .


ترجمه مقاله