ترجمه مقاله

سر بزانو نشستن

لغت‌نامه دهخدا

سر بزانو نشستن . [ س َ ب ِ ن ِ ش َ ت َ ] (مص مرکب ) کنایه از مراقبه کردن . (آنندراج ) (رشیدی ). مراقبه کردن . (مجموعه ٔ مترادفات ص 327). متأمل شدن . (آنندراج ). به اندیشه فرورفتن . || متألم و غمگین نشستن . (رشیدی ).
ترجمه مقاله