ترجمه مقاله

سر خاک

لغت‌نامه دهخدا

سر خاک .[ س َ رِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از بالین . (آنندراج ). کنار قبر. کنار گور. سر گور :
چون شمع سر خاک شود سایه ٔ یارم
پیشانی خورشید شود شمع مزارم .

ملا زمانی هروی (از آنندراج ).


به نگاهی دل سرگشته ٔ ما را دریاب
به چراغی سر خاک شهدا را دریاب .

صائب .


- سر خاک رفتن ؛ برای فاتحه خواندن بر سر قبر مرده رفتن .
ترجمه مقاله