سر وازدن
لغتنامه دهخدا
سر وازدن . [ س َ زَ دَ ] (مص مرکب ) اعراض کردن . (آنندراج ) (غیاث ). سر باززدن :
عاقلانی که ز زنجیر تو سر وازده اند
غافلانند که بر دولت خود پا زده اند.
عاقلانی که ز زنجیر تو سر وازده اند
غافلانند که بر دولت خود پا زده اند.
صائب (از آنندراج ).