سفاهنلغتنامه دهخداسفاهن . [ س َ هََ ] (اِ) شانه ٔ زلف و گیسو. (برهان ) (آنندراج ) : سفاهن را دهن پر مشک از آن شدکه فراش ره هندوستان شد.نظامی (از جهانگیری ).