ترجمه مقاله

سفته

لغت‌نامه دهخدا

سفته . [ س َ ت َ / ت ِ ] (اِ) معرب آن سفتج . ج ، سفاتج . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). آن است که چیزی از کسی بطریق عاریت یا قرض یا در عوض چیزی بگیرد تا در شهر دیگر بازدهد. (برهان ). مالی باشد که بشهری یا بجایی کسی را دهند و به جایی دیگر بازستانند. (فرهنگ اسدی ). مالی که به کسی دهند تا در شهر دیگر به آن شخص بدهد و نوشته از آن بگیرد که وجه بصاحب مال رساند و در هندی هندوی گویند و بعد از آن تعمیم کرده اند در هر چیزی که از آن نفعی بکسی رسد و سفتجه معرب آن است . (از رشیدی ) :
اینک رهی بمژگان راه تو پاک رفته
نزدیک تو نه مایه نه نیز هیچ سفته .

جلاب هجویری .


|| در قانون تجارت آمده است : سفته طلب سندی است که بموجب آن امضأکننده تعهد میکند در موعد معین و یا عندالمطالبه در وجه شخص حامل یا شخص معین و یا بحواله کرد آن شخص کارسازی نماید. سفته طلب علاوه برامضاء یا مهر باید دارای تاریخ و متضمن مراتب ذیل باشد:
1- مبلغی که باید تأدیه شود بتمام حروف .
2- گیرنده ٔ وجه .
3- تاریخ پرداخت . (قانون تجارت ایران ماده ٔ 307 و 308).
|| کاغذ زر که به هندی هندوی گویند. || دست لاف و آن سودای اول اصناف و فروشندگان باشد. (برهان ). || پیکان تیر و سنان نیزه . (برهان ). نوعی از پیکان بغایت تیز که بسوهان سوده باشند. (از غیاث ) (رشیدی ) :
سفته بر سفت شیر و گور نشست
سفت و از هر دو سفت بیرون جست .

نظامی .


|| (ن مف ) هرچیز که سر آن را تیز کرده باشند. (برهان ) :
بدو نوک سنان سفته ٔ شاه
سفته شد چشم اژدهای سیاه .

نظامی (هفت پیکر ص 75).


|| (ص ) چیزهای خوب و تازه و سخن تازه تا آنکه روی تازه را نیز سفته گویند. (رشیدی ) . سخن تازه و نو. (برهان ). || شخصی که موضعی و جایی از او گرفته باشند و جایگاه دیگر باو داده باشند. (برهان ).
ترجمه مقاله