سفین
لغتنامه دهخدا
سفین . [ س َ ] (ع اِ) کشتی . سفن ، سفاین . (مهذب الاسماء). کشتی . (دهار). || (ص ) تراشیده و صیقل کرده :
هرکجا باغی بود آنجا بود آواز مرغ
هرکجا مرغی بود آنجا بود تیر سفین .
هرکجا باغی بود آنجا بود آواز مرغ
هرکجا مرغی بود آنجا بود تیر سفین .
منوچهری .