ترجمه مقاله

سقام

لغت‌نامه دهخدا

سقام . [ س َ ] (ع اِ) بیماری . (آنندراج ) (مهذب الاسماء) (اقرب الموارد) :
ز سعی و فضل تو داروی ومرهمم باید
که تن رهین سقام است و دل اسیر جراح .

مسعودسعد.


آن کلامت میرهاند از کلام
و آن سقامت میجهاند از سقام .

مولوی .


این طبیبان بدن دانشورند
بر سقام تو ز تو واقف ترند.

مولوی .


ترجمه مقاله