ترجمه مقاله

سقرلات

لغت‌نامه دهخدا

سقرلات . [ س َ ق ِ ] (معرب ، اِ) جامه ای باشد پشمین که در ملک فرهنگ میبافند و در ملک روم هم بافته میشود و با طای حطی هم آمده است . (برهان ). پشمینه معروف است . سِقِلات جامه ٔ صوف اغلب این لفظ ترکی باشد. (غیاث ). سقلاطون . (فرهنگ فارسی معین ) : و گویند چهارصد یوز داشت مجموع با قلاده ٔ زر و جل سقرلات . (دولتشاه سمرقندی ).
ترجمه مقاله