ترجمه مقاله

سقرلاط

لغت‌نامه دهخدا

سقرلاط. [ س ِ ق ِ ] (معرب ، اِ) همان سقرلات است :
بنگر بچکمه های سقرلاط سرخ و زرد
همچون گل دوروی و درون پر ز ژاله ها.

نظام قاری .


چکمه ٔ صوف سقرلاط است شاه ملک تن
ای که میدانی چنین داری برو گویی مزن .

نظام قاری .


کسی که عجب سقرلاط سبز و سنجابش
بود به آب و علف گشته مفتخر چون خر.

نظام قاری .


ترجمه مقاله