ترجمه مقاله

سقط

لغت‌نامه دهخدا

سقط. [ س َ ] (ع اِ) بچه ٔ ناتمام از شکم افتاده . (غیاث ). بچه ای که از شکم بیفتد. (السامی ). بچه ٔ ناتمام افتاده . (منتهی الارب ). در اقرب الموارد بدین معنی به مثلث سین ضبط شده است . || تمامی ریگ توده که تنگ گردیده منقطع شده باشد جای آن . || آتش که برجهد از چقماق و درنگیرد. (منتهی الارب ) :
هرچند کان سقط به دمش زنده گشته بود
چون دست یافت سوخت ورا سقط زند او.

خاقانی (دیوان چ سجادی ص 368).


ترجمه مقاله