ترجمه مقاله

سقط شدن

لغت‌نامه دهخدا

سقط شدن . [ س َ ق َ ش ُ دَ ](مص مرکب ) مردن چهارپایان : شتربه را بگذاشت و برفت بازرگان را گفت سقط شد. (کلیله و دمنه ).
چنین گویند کاسب بادرفتار
سقط شد زیر آن گنج گهربار.

نظامی .


اسب این خواجه سقط خواهد شدن
روز فردا سیر خود کم کن حزن .

مولوی .


یکی روستایی سقط شد خرش
علم کرد بر تاک بستان سرش .

سعدی .


و خرابی چهارپایان و سقط شدن را خود اندازه نبود. (انیس الطالبین ص 118).
رجوع به سقط شود.
ترجمه مقاله