ترجمه مقاله

سقلابی

لغت‌نامه دهخدا

سقلابی . [ س َ ] (ص نسبی ) منسوب به سقلاب که نام قوم و ولایت است :
رخ او چون رخ آن زاهد محرابی
بر رخش بر اثر سبلت سقلابی .

منوچهری .


چو آید زو برون حمدان بدان ماند سر سرخش
که از بینی سقلابی فرودآید همی خله .

عسجدی .


بیست ویک خیلتاش سقلابی
خیل دیماه را شکست آخر.

خاقانی .


به چین کرده سقلابی ترکتاز
سموری ببر طاسیی کرده باز.

نظامی .


کنم دست پیچی بسنجابیان
زنم سکه بر سیم سقلابیان .

نظامی .


رجوع به صقلابی شود.
ترجمه مقاله