سقیم کردنلغتنامه دهخداسقیم کردن . [ س َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ناقص کردن . معیوب نمودن : شیر دندان نمود و پنجه گشادخویشتن گاو فتنه کرد سقیم .ابوحنیفه ٔ اسکافی (از تاریخ بیهقی چ ادیب ص 388).