سلاف
لغتنامه دهخدا
سلاف . [ س ُ ] (ع اِ) می . (منتهی الارب ) (آنندراج ). شراب .(غیاث ). می . باده . (فرهنگ فارسی معین ) :
عیش اسلاف در سلاف مدان
گل سیراب در سراب مکاب .
|| آنچه چکد از انگور قبل از فشردن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (غیاث ) :
قم بکرة و خذها باکورة الحیات
فالدیک قد ینادی لنا اسلاف هات .
- سلاف العسکر ؛ مقدمه ٔ لشکر. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ).
عیش اسلاف در سلاف مدان
گل سیراب در سراب مکاب .
خاقانی .
|| آنچه چکد از انگور قبل از فشردن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (غیاث ) :
قم بکرة و خذها باکورة الحیات
فالدیک قد ینادی لنا اسلاف هات .
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 698).
- سلاف العسکر ؛ مقدمه ٔ لشکر. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ).