ترجمه مقاله

سماروغ

لغت‌نامه دهخدا

سماروغ . [ س َ ] (اِ) رستنی باشد که آنرا خایه دیس گویند چه به تخم مرغ می ماند و کلاه دیوان هم خوانند در زمینهای نمناک و دیوارهای حمامهاو صحراها روید. میتوان خورد آنچه در جاهای دیگر بروید بسبب سمیتی که دارد نمی خورند، گویند شیره ٔ آن جلدی بصر دهد و عوام آنرا چترمار گویند. (از برهان ) (ازآنندراج ). نباتی باشد که بر جایگاه نمناک روید چون کناره ٔ چاه و دیوار حمام و آنرا چله نیز خوانند و مانند خایه باشد و در شورستانها نیز روید و آنچه در شوره و صحرا روید توان خورد و آنچه بجای دیگر روید نخورند چه فصل زهر کند. (صحاح الفرس ). گیاهی باشد که دردوغ کنند. (لغت فرس ). اکارس . جله . خایه دیس . زماروغ .(از فرهنگ رشیدی ). کماءة. (دهار) (منتهی الارب ). قارچهایی که در مزارع و اماکن مرطوب و دیواره ٔ چاهها و درختان روید از قبیل آسکومیستها یا هیمنومیست ها . (فرهنگ فارسی معین ). فطر را سماروغ خوانند و کلاه دیوان نیز گویند. (الابنیه عن حقایق الادویه ) :
یاد نداری که هر بهاری جدت
توبره برداشتی شدی بسماروغ .

منجیک .


ناید زور هزبر و پیل ز پشه
ناید بوی عبیر و گل ز سماروغ .

عنصری .


کجا من چشم دارم در سخایت
گل و لاله نروید از سماروغ .

عنصری .


چو کودک سر فرودآرد بحجره بر سر حمدان
چنان گردد که پنداری سماروغ است یا جله .

عسجدی .


از موالید نباتی ... بعضی آن است که مر او را اصلی و تخمی نیست چو کشمش و سماروغ . (جامع الحکمتین ص 129). وبباید دانست که از خوردن فطر که به پارسی سماروغ گویند ... زفان آماس کند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). || در تداول عوام ، هر نوع قارچ خوراکی را سماروغ گویند. (فرهنگ فارسی معین ). غارچ و چترمار. (ناظم الاطباء). رجوع به قارچ شود. || خاک شور و شوره زار. || زمین بی حاصل . (از ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله