سندان شکستن
لغتنامه دهخدا
سندان شکستن . [ س ِ ش ِ ک َ ت َ ] (مص مرکب ) خرد کردن سندان . بقطعات کردن سندان .
- سندان بمشت شکستن ؛ خرد کردن سندان بزخم و ضرب مشت و آن کنایه از کار ناممکن است :
بخردان مفرمای کار درشت
که سندان نشاید شکستن بمشت .
رجوع به سندان شکستن شود.
- سندان بمشت شکستن ؛ خرد کردن سندان بزخم و ضرب مشت و آن کنایه از کار ناممکن است :
بخردان مفرمای کار درشت
که سندان نشاید شکستن بمشت .
سعدی .
رجوع به سندان شکستن شود.