سندر
لغتنامه دهخدا
سندر. [ س َ دَ / دِ / دُ ] (اِ) صمغی باشد زرد و شبیه به کاه ربا. (برهان ) (آنندراج ) :
مشو ایمن اندر سرای فسوس
که گه سندر است و گهی سندروس .
رجوع به سندروس شود.
|| درخت خدنگ . (یادداشت مؤلف ). قاین آغاجی (ترکی ). توس . رجوع به خدنگ ، سندروس و سندره شود.
مشو ایمن اندر سرای فسوس
که گه سندر است و گهی سندروس .
فردوسی .
رجوع به سندروس شود.
|| درخت خدنگ . (یادداشت مؤلف ). قاین آغاجی (ترکی ). توس . رجوع به خدنگ ، سندروس و سندره شود.