ترجمه مقاله

سنه

لغت‌نامه دهخدا

سنه . [ س َ ن َ / ن ِ ] (از ع ، اِ) سنة. سال . ج ، سنوات ، سنون ، سنین . (منتهی الارب )(آنندراج ) (مهذب الاسماء). حول . عام . حجة. سال . حول .(اصله سنهة). ج ، سنهات . (ناظم الاطباء) :
زندگانیت باد الف سنه
چشم دشمنت برکناد کنه .

منجیک .


سال سیصد سرخ می خور سال سیصد زردمی
لعل می الفین شهر و العصیر الفی سنه .

منوچهری .


بسوی بلخ آمد [ مسعود ]... هفدهم ذی الحجة الحرام سنه ٔ احدی عشرین و اربعماءة. (تاریخ بیهقی ). در شهور سنه ٔ ... اتفاق افتاد به پیوستن من بخدمت این پادشاه . (تاریخ بیهقی ).
شهر و اسبوع و سنه مانند من
می کند بر دشمن جاهت سنه .

شمس فخری (از جهانگیری ).


- سنةالحمار ؛ اعراب هر صد سال را سنةالحمار گویند. (حبیب السیر جزء 2 ج 2 ص 70 سطر 8).
- سنه ٔ شمسیه ؛ مدت سیصد و شصت و چهار روز و ربع روز. (از بحر الجواهر).
- سنه ٔ قمریه ؛ مدت سیصد و پنجاه و چهار روز. (از بحر الجواهر).
- سنه ٔ ماضیه ؛ سال گذشته . (فرهنگستان ) (یادداشت بخط مؤلف ).
- سنه ٔ موت الفقهاء ؛ سال 94 از هجرت است در این سال عده ٔ کثیری از عالمین به احکام و قرآن بمردند. (یادداشت بخط مؤلف ).
|| قحط. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). تنگ سال . (مهذب الاسماء). ج ، سنون . || زمین خشک بی نبات قحطناک . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || سال بسال بار نیاوردن خرما. (آنندراج ). سال بسال بار نیاوردن خرمابن و گذشتن سالها بر آن . سَنه . (ناظم الاطباء). || مزید مؤخر در امکنه ، چون اغروسنه . اشروسنه . (یادداشت بخط مؤلف ).
ترجمه مقاله